صبرنامه علی| علامه مصباح یزدی

قسمت هایی از جزوه :
«حضرت رسول پس از تأیید فرمایش حضرت امیر صلواتالله علیهما از او سؤال
کردند: «فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؛ هنگام شهادت صبرت چگونه است؟» یعنی چگونه
از شهادت استقبال میکنی و آیا توان صبر کردن بر آن را داری؟
علی علیهالسلام در پاسخ عرض کرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ
مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَی وَ الشُّکْرِ؛ یا
رسولالله! چنین اتفاقی جای صبر نیست؛ بلکه شایسته بشارت و شکر است.»
«حضرت امیر که میدانستند در برابر این فتنه و انحرافاتی که به عنون علایم
آن در جامعه پیش میآید، وظیفه خاصی دارند، در ادامه از پیامبر سوال
کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَیِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ
ذَلِکَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة»؛ در این زمان
که مردم چندان تابع احکام شرعی نیستند و تدریجاً از دین منحرف میشوند، با
این مردم چگونه برخورد کنم؟ آیا آنها از دین خارج شده و مرتد هستند، و من
باید با ایشان مانند کافر رفتار کنم؟»
«از میان معانی مختلفی که برای فتنه ارایه شده، آنچه مورد توجه اولیای دین
است و آنها نگران آن هستند، فتنه در دین است؛ نه آشوب و کتککاری، و زد و
خورد؛ فتنه در دین است که «أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل»3 است.»
« «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ
تُبْتَدَع؛ آغاز فتنه دو چیز است: پیروی مردم از هوا و هوس؛ بدعتگذاری
در احکام دین»»
«امروز هم گاهی، در گوشه و کنار زمزمههایی در باره پرهیز از امر به معروف و
نهی از منکر شنیده میشود! اینها نمونههایی از آراء و نظرات جدیدی است
که برای تأمین تمایلات نفسانی مطرح میشود؛ تمایلاتی که بعضی از مردم در پی
آنها هستند و به دنبال آنها آرای جدیدی مطرح میشود یا فتوای جدیدی که
مشتری داشته باشد!»
«کسی که به تعبیر قرآن نفس پیغمبر است، با آن مقام علمی، تقوا، فراست و
شجاعت که زبانزد خاص و عام است، پس از 25 سال خوندل خوردن و تحمل همه
مشکلات، مردم با او بیعت کرده و حکومتش را پذیرفتهاند؛ اما در همان ابتدای
کار نزدیکترین خویشانش با او مخالفت میکنند! این چه مصیبت دشواری است؟!»
این روزها . پسر زیادی ، روزی 5 بار مهمان هانی است ، هر روز هانی 12 بار آب می طلبد و هر روز دل و عقلم توسط دستانم ، با شمشیر و غلافش بازی می کنند . قیامت عین روز پیش چشمانم است که هنوز محشر به پا نشده دستی بر سینه ام می بینم و صدایی می شنوم : وقفوهم انهم مسولون ...