سید امیر عبداللهی... جانباز محبوب ما!
امروز در نت بودم می چرخیدم، عکسی نظرم رو جلب کرد، جانبازی روی یک صندلی چرخدار، با دو فرزندش ، می روند و می روند، نگاهشان به دوربین نیست...
آقا سید امیر عبداللهی ، هفته بسیج می اومد تو مدرسه مون ، برامون از خاطرات جنگ می گفت، از دوستش که نگهبان سنگر مهمات بود و هدف خمپاره ها شد ولی سالم پرید تو بغلش، یا گربه ای که به جای عراقی ها تیکه تیکه شد، یا برادرش... که جلوی چشمش شهید شد...
سید امیر عبداللهی همیشه تو یاد ما نسل سومی ها(!) می مونه ... همیشه!

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۲۷۸/۱۰/۱۱ ساعت 12:0 AM توسط سین
|
این روزها . پسر زیادی ، روزی 5 بار مهمان هانی است ، هر روز هانی 12 بار آب می طلبد و هر روز دل و عقلم توسط دستانم ، با شمشیر و غلافش بازی می کنند . قیامت عین روز پیش چشمانم است که هنوز محشر به پا نشده دستی بر سینه ام می بینم و صدایی می شنوم : وقفوهم انهم مسولون ...