وقتی مختار فراماسون می شود...!

وقتی مختار فراماسون می شود!!

سلام!

راستش ما دیدیم هر اتفاقی روی این کره خاکی می افته.. هر کس هر کاری کنه، هر شخصی دست تو (...) هم بکنه، در عرض (یا طول) 2 دقیقه 100 تا (یا بیشتر) سایت و وبلاگ شروع می کنند به اثبات کردن که چی؟ فلان کس ماسون است! فلان کار مال ماسون هاست! فلان حرکت یا فلان چیز از نماد های فراماسونی است! فلان ساختمان که در یک صحنه از فیلم سینمایی در پیتی (!) که ته کوچه بوده و در 11 فرم که دوربین می چرخیده پادر این خانه در ثانیه 13 فیلم دیده شده، چون در 11 فرم بوده (که 11 به فلان و فلان دلیل از اعداد مقدس ماسونی است) و چون در ثانیه 13 بود  (و ایضا) و به دلیل این که سر ستون این ساختمان با یکی از ساختمان های بن بست فلان خیابان فرعی فلان شهرک تو موناکو فرانسه  شبیه بوده ، پس ساختمان مال فراماسون هاست و درنتیجه کمپلت (!) همه فیلم و دست اندر کاران و بازیگران فراماسون تشریف دارند و باید محکوم بشوند! (به اینجا مراجعه شود)

ما نیز (یعنی من نیز...!) سریع بر ان شدیم تا ببینیم که چرا حکومت مختار خیلی مخفی به وجود آمد ولی خیلی دوام نیاورد که به مدارک خیلی مرموزی از او دست یافتیم، که تنها یک چیز از آن ها می شد استنباط کرد که... مختار فراماسون بوده!

نکته: امیدوارم با نماد های فراماسونری آشنا باشد، ولی با این حال اگر از آشنایی کامل برخوردار نیستید ، بعد از هر توضیح یا حتی در حین توضیع شما را به وبلاگ های مختلف ارجا می دهم تا همیچین (!) مطلب خوب برایتان جا بیفتد! و من الله توفیق

1- مختار فراماسون!

می رم سریع سر اصل مطلب! ابتدا با به عکس هایی از مختار برخوردیم که نشان از ماسون بودن او بود.. به تصویر زیر دقت کنید:

در این تصویر می بینید چشم راست مختار شکلی عجیب دارد و کلا سمت راست مختار عجیب است!!!!!! به استناد وبلاگ ظهور12 ایرانیان ماسون چشم راست خود را به شکلی عجیب در می آوردند تا رد گم کنند! (به اینجا مراجعه شود) ولی شاید بپرسید این که عرب بوده! کاری که شما باید بکنید این است که تنها عکس را میرور کنید! mirror این گونه تصویر اورجینال از مختار در قرن اول هجری به دست می آید!

یعنی این شکلی :

 

 

همانطور که می بینید چشم چپ مختار به رنگ خون، به شکلی خشن، همراه با گریم های عجیب در اطراف (که مربوط به جشن نقاب گذاری ماسون ها می شود) ، ابرو های پرپشت تر و خونین رنگ که به طرز وحشتناکی آرایش شدند و سمت چپ صورت مختار به ما نزدیک تر است. همانطور که می دانید تمامی سران ماسون چشم چپ خود را به شکلی دیگر در می آورند...

نکته دیگر آن که شمشیری خونین از سمت چپ به سمت سبز رنگ که حالتی روحانی نیز دارد کشیده شده، که این حاکی از جنگ و ستیز ماسون ها با حق پرستان بوده؛ یعنی همان هدف برچیدن دین.!

لذا دیگر شکی نمی ماند که : مختار فراماسون است!

نکته دیگر آن است ...

ادامه در ادامه مطلب با ادامه اثبات ها علیه مختار و نیز اثبات ماسون بودن فردوسی!


عبارات مرتبط: فراماسونری، ماسون یاب، مختارنامه، مختارماسون، وقتی مختار فراماسون می شود، مختار فراماسون، متن طنز، عمره، همسر مختار، پوستر مختار، فرماسونری، فردوسی، فردوسی فراماسون، شاهنامه، آرامگاه فردوسی

ادامه نوشته

اینجا جنگ است... از جبهه گزارش می دهم...

تو گردان شایعه شد.
ـ نماز نمی خونه!
گفتن:
«تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده!»
باور نکردم و گفتم:
«لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خوانه.»
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر
حرف را باز کنم.
ـ تو که برای خدا می جنگی، حیفه نیس نماز نخونی...
لبخندی و گفت:
«یادم می دی نماز خوندن رو!»
ـ بلد نیسی!؟
ـ نه، تا حالا نخوندم!
همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن، تا جایی که خستگی
اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم. 
توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق
پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را
شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از
دستش افتاد. آرام که کف قایق خواباندمش، لبخند کم رنگی زد. با انگشت روی سینه
اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد....

یک وجب و چهار انگشت!

یک وجب و چهار انگشت!

... البته بیشتر وقت ها بازی ما به دستبرد از باغ ها و درختان همسایه ها ختم می شد ، توی میدان روستا می نشستیم و نقشه می کشیدیم به کدام باغ دستبرد بزنیم. باغ حاج امید علی یکی از باغ های مورد طمع ما پر از درختان خوج (گلابی وحشی) بود . حاج امید علی که گوش هایش سنگین بود بیشتر روز ها را به نگهبانی از درخت ها مشغول می شد ، ما هر چقدر تلاش می کردیم که دور از چشمان او به خوج ها دسترس پیدا کنیم نمی شد. یک روز من ، کاظم ، حسن محمد زاده ، تیمور رضوی پور ، حسین ذبیحی و چند نفر دیگر از جمله نوه ی خود حاج امید علی را به حرف زدن گرم کرده و از این فرصت برای چیدن خوج ها استفاده کنیم، همین که به باغ نزدیک شدیم حاج امیدعلی که از دور چشمش به ما افتاده بود احساس خطر کرد و فوری خودش را به ما رساند و گفت :

«سلام بچه های خوب، پیر شید نشاءالله! اینجا چه کار می کنید؟»

نوه حاج امید علی گفت :« اومدیم از خاطرات قدیمی و جالب خودتون برای ما بگید.»

حاج امید علی که علاقه زیادی به این موضوع داشت گفت :« بله من وقتی جوان بودم کلی شغال گرفتم ، کلی خوک کشتم که هر کدام برای خودش داستانی داره» و شروع کرد به تعریف کردن که بچه ها از پشت حاج امید علی به نوبت دَبَکه (چوب دستی مخصوص که برای میوه چیدن به سمت درخت پرت می کردند) را به سمت درخت پرتاب می کردند و چون گوش حاج امید علی سنگین بود صدای دبکه را نمی شنید ولی خوج ها که پایین می افتادند می دید و می گفت:« این باد لامروت تمام خوج ها رو ریخته!» بعد هم ما مثل بچه های خوب اجازه می گرفتیم و خوج های زمین خورده را بر می داشتیم ، حاج امید علی هم باقیافه ی بخششگر می گفت:« بردارید ولی از درخت نچینید...»

از خاطرات عظیم حقی کتاب یک وجب و چهار انگشت!

دیالمه در صدد افشا گری در مورد میر حسین....

وقتی کیف شهید دیالمه سالم به خانه میرسد و فقط اسناد موسوی به سرقت میرود!

عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان ...

نهال نیوز: داشتن بصیرت و تشخیص نفاق در عملکرد سالوسان و دغلبازان، امر مهمّی است که غفلت از آن ضربات جبران ناپذیری را در پی خواهد داشت. این موضوع حساس در طول تاریخ انقلاب اسلامی ایران و به خصوص در دهه ی اوّل آن، از اهمیّت بسیار بالایی برخوردار بوده و هست. برافتادن پرده ی نفاق از برخی چهره ها در سال های اخیر و تحقق پیش بینی های علمداران بصیرت در سال های اولیّه ی انقلاب از یک سو، و عکس العمل خواص بی بصیرت از سویی دیگر، اهمیّت این موضوع را دوچندان می کند. فتنه ی سال 88 از جمله مسائلی بود که طی آن، پیش بینی های دقیق دیده بانان با بصیرتی همچون شهید دکتر سیّد حسن آیت و شهید دکتر عبدالحمید دیالمه در مورد برخی از عوامل فتنه به وقوع پیوست. و از طرف دیگر این فتنه موجب گشوده شدن برخی پرونده های مرموز آن سالها شد که در این نوشته مروری اجمالی خواهیم داشت بر یکی از آنها:

علمداران بصیرت و هشدارشان درباره میرحسین موسوی
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد از جمله افرادی بودند که چهره ی حقیقی آنان در همان سال های ابتدایی پیروزی انقلاب برای این شهیدان بزرگوار آشکار شده بود و با توجّه به اسنادی که جمع آوری نموده بودند، درباره ی آنان به افشاگری می پرداختند. امّا بالا بودن میزان نفاق آنان و ساده انگاری نیروهای انقلابی سبب شد تا به این هشدارها توجه زیادی نشود. میزان سنجش افراد برای شخصیتی چون شهید دیالمه، فقط در داشتن سابقه مبارزاتی و عضویت در گروه های خط امامی از جمله حزب جمهوری اسلامی، خلاصه نمی شد بلکه مهم برای او مبانی اعتقادی افراد بود. به همین دلیل وقتی در روزنامه جمهوری اسلامی که ارگان حزب جمهوری بود ردپای انحراف را تشخیص داد به طور رسمی و بدون در نظر گرفتن تعارفات سیاسی  و مصلحت های غیر شرعی انتقاد کرد و بارها به حضور برخی عناصر در حزب اعتراض نمود. البته انتقادات او ساخته و پرداخته بازی های سیاسی نبود، بلکه چون تقوا را سرلوحه اعمال و گفتار خویش قرار داده بود، برای همه مخالفت هایش استدلال های مستند و منطقی داشت. متن زیربخشی از آخرین سخنرانی شهید دیالمه است که تنها سه روز پیش از شهادتش ایراد نموده بود:

آخرین سخنرانی شهید دیالمه

   «همین الان هم هزاران نفر داد می زنند ولی به دلیل اینکه معروف نیستند کسی حرفشان را گوش نمی کند. زمان بنی صدر هم ما می گفتیم ولی کسی حرفمان را گوش نمی کرد. الان هم من صلاح نمی دانم طرح کردن افرادی را که معتقدم این سیستم فکری را در جامعه پیاده می کنند و الا اگر صلاح بدانم هیچ وقت تابع جو نمی شوم. همانطور که آن زمان افرادی با شیوه فکری ما مخالف بودند وهمه می گفتند که این مطالب را نباید بگویی. معتقد بودم که درست است و گفتم و مراحل بعدش را هم ادامه دادم. الان هم بحمدالله به جایی رسید که امام آنچه را که یکسال در درون خودش نگه داشته بود بیان کرد. یعنی اینها اعمالی انجام دادند که دیگر کاسه صبر او را هم لبریز کردند. او که فکر می کرد هرلحظه بتواند آنها را درست کند، احساس کرد که اینها دیگر به هیچ صراطی مستقیم نیستند. ما که کم تحمل تر بودیم و بار اعتقادی و ایمانی و فکریمان کمتر بود، زودتر به جوش و خروش می آمدیم و بیشتر سر و صدا می کردیم. امام که صبر و تحمل و ایمان و اعتقاد و اتصال به معنویتشان بیشتر بود، توانست یکسال تحمل بکند و بیان نکند. حالا اگر دقت کرده باشید می بینید همینطور که جلو می رود، دارد جاده را صاف تر میکند. اگر همین صحبت دیروز ایشان را گوش کنید، می بینید خیلی راحت و مستقیم گفته است که نیروی خارجی این برنامه را حمایت می کند. این مطلب را از مضمون کلام خیلی خوب متوجه می شوید. اگر مذاکرات بنی صدر را با کارتر و غیره خوانده باشید، می بینید چه نوع مذاکرات و معاملاتی بر سر گروگان ها کرده اند. در عین حال اینها چهره هایی هستند که در مراحل مختلف روشن می شوند. اگر من امروز اسم نمی برم به دلیل این است که صلاح نمی دانم. اما شما هر چه که از صحبت من می فهمید آن را برای خود نگه دارید و اگر صلاح دانستید بگویید. اما من صلاح نمی دانم که بسیاری از مسایل را در شرایط فعلی طرح بکنم. به این دلیل که افراد به جای اینکه به دنبال طرز تفکر بروند، به دنبال شخصیتها می روند.
همین الان افرادی برای بعضی وزارتخانه ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست. ولی متاسفانه نمی توانم کاری کنم. فقط می توانم به اندازه یک رأی مخالف [که] به آنها بدهم [با آنان مخالفت کنم]. کار دیگری نمی توانم بکنم.

افشاگری درباره میرحسین

یکی از نمونه هایش را که می توانم به شما میگویم و آن هم آقای موسوی است. سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی. اعتقادم بر این است که خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمی خواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع بکنید به روزنامه می بینید که در خیلی از جاها این خط مشی را طی می کند. اینها را من از دید حزب نمی بینم. بلکه من اینها را فقط از پایگاه ایشان می بینم.  والا هیچکدام از اینها را نه به حساب حزب می گذارم و نه به حساب سران حزب میگذارم و نه به عنوان نیروهای مخلص و معتقد و مومنی که درون حزب هستند. بلکه شخصاً به حساب خود ایشان می گذارم. واگر در اینجا می گویم به این دلیل است که مکرر در جلسات حزب گفتم و ضبط هم شده و اگر نوارش را از بین نبرده باشند، دارند. موضعگیری های روزنامه در بعضی از موارد، کم وبیش موضعگیری های روزنامه امت [ارگان جنبش مسلمانان مبارز] است. به عنوان مثال برای مصدق مطلب چاپ می کند اما حتی یک خط، خوب دقت کنید، حتی یک خط در مورد آیت الله کاشانی نمی نویسد. بروید روزنامه های آن زمان را ببینید. اگر شما یک خط در روزنامه، قبل ازسالگرد آیت الله کاشانی، بعد از سالگرد آیت الله کاشانی از این روزنامه آوردید من اسمم را عوض می کنم. بعد از اینکه آقای فلسفی در نماز جمعه بر علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه آقای فلسفی را کدام روزنامه نوشت؟ روزنامه جمهوری اسلامی با عنوان خیابان مصدق. سرمقاله ای نوشت به اسم خیابان مصدق و شدیداً آن را کوبید به این بهانه که اینها اختلاف انگیز است. یک شب که من درحزب صحبت کردم و این موارد را گفتم، بعد از من آقای موسوی آمد از خودش دفاع کند. گفت: ما اینها را نمی پذیریم به دلیل اینکه ما نمی خواهیم شیوه های آناکرونیستیکی را در ایران دوباره ایجاد کنیم. البته لفظ را اشتباه به کار می برد، ولی من آن برداشتی را که او از این لغت داشت حالا می گویم و الّا معنایش این نیست. برداشتش این بود که شیوه های آناکرونیستیکی یعنی اینکه ما یک چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده مجدداً بیاییم تطبیق کنیم بر تاریخ فعلی. مثلاً اگر یک کاشانی و مصدقی آن زمان بوده، حالا بیاییم الان هم یک مصدق وکاشانی طراحی کنیم. برداشتش از این لغت این بود. اخیراً که امام در مورد مصدق این صحبت ها را کرد و گفت که او هم مسلم نبود و اینها تفاله های او هستند و حتی امام در صحبت دیروزش می گوید اینها مثل مصدق می خواهند رفراندوم انجام دهند و این اندازه مصدق را می کوبد و آن تجلیل را از آیت الله کاشانی می کند، برای آقای موسوی پیغام فرستادم که برخلاف آن دیدی که شما داشتید، امام هم مثل اینکه آناکرونیستیکی فکر می کند!
البته ایشان سابقه های قبلی هم درگروه های منفی داشته است. ازجمله بودنش در گروه نخشب به همراه پیمان. پیمان، سامی و او همه در باند نخشب بودند. بعد از آنجا جدا شدند. پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را درست کرد. سامی گروه جاما را درست کرد و ایشان هم به ظاهر می گوید که من مستقلم، ولی در واقع همان شیوه فکری را دارد و به اعتقاد من دقیقاً در داخل روزنامه هم همین شیوه فکری را اعمال کرده است. اگر به مصاحبه های با نمایندگانش توجه کرده باشید می بینید یک دفعه می آید با فلان نماینده که عضو جنبش مسلمانان مبارز است مصاحبه می کند. اگر دیده باشید دو هفته قبل یک مقاله بلند بالایی در صفحه اول با تیتر درشت از یکی از نمایندگان عضو جنبش مسلمانان مبارز در مورد قضیه تالبوت نوشته بود. حتی یکبار در صفحه اول روزنامه جمهوری اسلامی عکس پیمان را چاپ کرد. شبیه این مسائل موضعگیری هایی دارد.
... اما با این شخصیت ها چه می شود کرد؟ وقتی برنامه الآن اینطوراست که آقای موسوی بشود وزیر امور خارجه، من چه بگویم؟ هرچه هم که داد بزنم صدایم به جایی نمی رسد. مجبورم فقط یک رأی مخالف بدهم.» (متن پیاده شده از نوار سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران، 4 تیر 1360،کانون فرهنگی نشر اسلام)

حضور شهید دیالمه در جلسه حزب جهت مخالفت با وزارت موسوی
از اولین دفعه ای که در زمان رئیس جمهوری بنی صدر و نخست وزیری شهید رجایی، بحث وزیرشدن موسوی مطرح شد، مخالفت شهید دیالمه نیز آغاز شد. چرا که شهید دیالمه همانگونه که در مورد بنی صدر اسناد و مدارک گوناگونی جمع آوری نموده بود، در مورد میرحسین موسوی نیز چنین کرده بود. این اسناد در سفری که شهید رجایی به اتفاق دکتر غفوری فرد به مشهد داشتند، توسط شهید دیالمه به ایشان ارائه شده بود. اما شهید رجایی که بر کنترل فعالیت های وزرایش تأکید داشت، این امید را به منذران می داد که اجازه عبور از خطوط قرمز را به وزرا نخواهم داد و جریان نفاق که به این مطلب یقین داشت چند ماه بعد با به شهادت رساندن شهید رجایی، سعی کرد تا این سد را از پیش رو بردارد.
اما شهید دیالمه که به دلیل شناخت و ذکاوتش همه ی این ترورها را پیش بینی می کرد، همچنان نگران بود. حتی چند جلسه پیش از انفجار هفتم تیر، شهید دیالمه در حزب جمهوری به شخصی مظنون می شود که پس از تفحّص، کارت عضویت در دفتر هماهنگی بنی صدر را در جیب او می یابند. حتی شهید بهشتی به دلیل عدم رعایت مسائل امنیتی به کلاهی اعتراض می کند. شهید دیالمه نیز با ابراز تأسف از اینکه در حزب جمهوری اسلامی جهت طرح مباحث، امنیّت لازم حاکم نیست، به برخی از دوستان خویش که اکنون در قید حیاتند، عدم حضور خود در جلسات بعدی حزب را اعلام می کند.
پس از مدتی، از آن جا که تا 14 تیر و جلسه رأی اعتماد موسوی یک هفته بیشتر باقی نمانده بود، به تأیید دوستان صمیمی و خانواده ی شهید دیالمه، ایشان در جلسه هفتم تیر شرکت می کند تا با ارائه ی اسناد، عدم کفایت موسوی را به شهید بهشتی اثبات نماید. امّا انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی این موضوع را ممکن نمی کند.

اسناد داخل کیف شهید دیالمه کجاست؟
امّا نکته ی مهم دیگری که قابل طرح و پیگیری است، آن است که اسناد مهمّی که آن شب در کیف شهید دیالمه بود، چه شد؟ بر اساس شهادت جانبازان این فاجعه به خصوص مرحوم فردوسی پور(ماهنامه پاسدار اسلام، تیرماه1362، ش19، ص55)، شهید دیالمه در صندلی های انتهایی سالن نشسته و حتی در زیر آوار نیز تا مدتّی زنده بوده است. عکس به جا مانده از پیکر آن شهید نیز این مسئله را تأیید می نماید که آتش انفجار به ایشان صدمه ای نرسانده و آثار سوختگی در پیکر ایشان نیز دیده نمی شود. لذا به یقین کیف حاوی اسناد نسوخته است. بلکه به شهادت خانواده ی شهید دیالمه، کیف سالم ایشان به دست خانواده ی وی می رسد. اما تنها محتوای باقی مانده در کیف، قرآن کوچکی بوده که شهید دیالمه همواره همراه داشتند!


مصاحبه نوجوان 14 ساله بسیجی ، مهرداد عزیز اللهی

12.00

مصاحبه نوجوان 14 ساله بسیجی ، مهرداد عزیز اللهی

بسم الله الرحمن الرحیم


رب اشرح لی صدری  و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی


 

با سلام به امام زمان (عجل الله تعالی الشریف)ونائب بر حقش اون قلب تپنده مستضعفان جهان امام خمینی وشهدای راه حق وحقیقت ومجروحین ومعلولین

من مهرداد عزیز الهی اعزامی از اصفهان هستم که 14 سالمه وانگیزه ای که باعث شد به جبهه بیایم واقعا اون برادرانی که قبلا جبهه بودند ومی آمدند وبرای ما تعریف میکردند که جبهه چه خاصیت های خوبی دارد که مثلا هرکس بره ساخته میشه از هر لحاظ ودیگه آن ناخالصیهاش واون گناهاش دیگه در آنجا در جبهه معصیت دیگه نمیشه من به جبهه آمدم تا شاید بتوانم در راه خدا کمک کنم وگناهانمان پاک شود .

س )شما بگوئیدچند وقت جبهه هستید ؟

ج )الان در حدود هشت ونه ماه است که در جبهه بودیم که سه ماهش در کردستان بودیم .

س )در کردستان چه کار میکردید؟

ج )در کردستان جنبه تبلیغاتی بود که ما کار میکردیم

س )الان که توگروه تخریب هستی بگو چه کارها کرده اید تو این مدت هشت ماه؟

ج )تو این مدت البته ما هیچ کاری نکردیم هر کاری که میشد هرکاری که میشد اون کار را خدا میکرد ما فقط وسیله بودیم وهمین حالا که  ما داشتیم با موتور از خط میامدیم یک خمپاره تقریبا ۵متری ما خورد قشنگ ۵متری ما که موجش ما را تکان دادولی ما یک ترکش هم نخوردیم وما فقط وسیله ایم در این جبهه هاخودمان هیچ کاری،ضعیفیم در مقابل این قدرت ها واینها فقط خداست که ما را یاری میکند .

س )بگوئید که مینهارا که عراق در محورهای مختلف میکاره تا به حال خنثی کردید وایا مین کاشتید برای محور خودمان؟

خنثی بله کردیم یک مقدار مین ما در عملیات بیت المقدس بود که برای برادران همان فتح خرمشهر مرحه اول ودوم وسوم بیت المقدس بود که ما معبر باز کردیم واون عملیات رمضان بود که باز معبر باز کردیم تو تیپ نجف اشرف بودیم که واقعا موج احساس زیادی بر ما شد وهمین عملیات که البته من معبرش را باز نکردم تو گردان بودم.

س )بگو که پدر ومادرت وقتی که میخواستی بیائی جبهه راضی بودند ازشان اجازه گرفتی یا نه؟

ج )پدر ومادر من اتفاقا اونا زمینه که آمدن به جبهه را خودشان برایم درست کردند وواقعا ازآنها تشکر میکنم که اجازه دادند بیام جبهه وبه بقیه پدر ومادران میگم که این قدر احساساتی نباشند وابسته نباشن که فرزندانشان بیان جبهه وواقعا این جبهه ها الان بیاند جبهه ها، بیاند بگذارند فرزندانشان بیان خودشان بیان ساخته بشن در این جبهه ها به نظر من هر کس حداقل باید یک هفته را بیاد واین جبهه هارا حتی به صورت تماشا نگاه کند.

س )تا به حال رفتی برای خودمان مین گذاری کنی؟

ج ) بله رفتیم اما از نظر امنیتی درست نیست بگوئیم.

انقلاب

اگر دوست دارید دوباره یاد انقلاب کنید این عکس ها کمکتان می کند ...

ديالمهشهيد بهشتياستاد مطهري

روز شمار فجر

به نام خدا

 

 

12 بهمن 1357

  • مهندس شريف امامي كه از طرف دادستاني ممنوع‌الخروج شده بود، از كشور گريخت
  • * امام خميني پس از سال‌ها دوري و تبعيد به كشور بازگشت. ايران اسلامي شاهد بزرگترين و تاريخي‌ترين استقبال بود. حضور ميليوني مردم كه صف مستقبلين را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاكي از عشق و علاقه بي‌نظير آنها به رهبر خويش بود.
  • * دكتر علي آبادي ، عضو شوراي سلطنت، از عضويت اين شورا كناره‌گيري كرد.
  • * آمريكا مقداري از دستگاه‌هاي الکترونيكي محرمانه خود را از ايران خارج كرد.
    نيروي هوايي سيستم‌هاي محرمانه جنگنده‌هاي اف چهارده را مخفي كرد. گفتني است كه يكي از وظايف هايزر در ايران، انجام همين مأموريت بوده است.
  • * در ليبي به حمايت از انقلاب اسلامي مردم مسلمان ايران، يك راهپيمايي ترتيب يافت.
  • يك سخنگوي جنبش پوليساريو در الجزيره اعلام كرد كه امام خميني قبل از عزيمت به ايران در فرانسه، هيأت نمايندگي پوليساريو را به حضور پذيرفته‌اند.

 ۱۳ تا ۲۲ بهمن در ادامه مطلب

ادامه نوشته