معجزه مانوس


یکی از بچه های جبهه و جنگ از یکی از همرزمانش تعریف می کرد که خیلی تو کار همین آهنگ ها و ترک ها بوده! (ناخوداگاه ذهنم رفت سراغ فیلم ضد گلوله) هر روز صبح یه انرژی به بقیه می داده! این هم از اون ترک های خاطره انگیز آن دوستان است که صبح های جبهه با آن مستفیض می گشتی اند!
در قسمتی از این آهنگ داریم:
«گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن، بشتاب همت چاره ساز است»
که این شعر در فرهنگ رزمندگان-بالاخص رزمنده مورد نظر- استحاله می شود و می گردد:
«گاو صفر آمد برادر، شاخ دراز است
پروا مکن بشتاب، فرارت چاره ساز است» و از این دست تغییرات مذبوحانه...!
اما بیش از خود این قطعه موسیقی، اون چیزی که مرا مجذوبش کرده است، متن حماسی شعر است.
دفعه اولی که شعر را شنیدم، ناخوداگاه یاد اشعار محمد کاظم کاظمی افتادم، با آن ریتم خراسانیِ حماسی اشعارش. ولی خوب، قدمت شعر به سن کاظمی نمی خورد! پس از کاظمی، ذهن سراغ کسی جز علی معلم نمی رود. بالاخره ایشان برای هر کدوم از خواننده ها یه هفت هشت، ده ترانه ای سروده اند! اما باز هم حدس درستی نبود. با اینکه «شعر ایران-همه-چهل درصد/ شصت درصد علیرضا قزوه!» (رجوع شود به قزوات فیض!) اما این حدسم نبود. تا این که ناچار دست به دامان حضرت گوگل گشتم و شصت را خبردار کردم که شعر از حمید سبزواری است. بیش از این افاضات اضافه نمی کنم، هم لینک پایین است و هم شعر. شعر را بیشتر ببینید!
نگاهی به شعر «همپای جلودار، حمید سبزواری
و متن شعر:
وقت است تا بار سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
از هر کران، بانک رحیل اید به گوشم
بانک جرس برخاست، وای من، خموشم
دریادلان، راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاوشان فریاد کردند
منزل به منزل، حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است
گاه سفر آمد، برادر! گام بردار
چشم از هوس، از خورد، از آرام بردار
گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن، بشتاب همت چاره ساز است
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
تکریتیان، صد دام در هر گام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد می سپارند.
خفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر، تسلیم یاسای حرامی
سینا و طور و غزه را بلعید با هم
ما خفته و او در تهاجم، قدس را هم
جولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم ما سرگشته، او را قدس و سینا
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد
جانان من! برخیز بر جولان برانیم
ز آنجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهود است
آنجا که قربانگاه زعتر، صور، صید است
آنجاکه هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من! برخیز باید بر «جبل» راند
حکم است، باید باره تا دشت «امل» راند
جانان من! برخیز، زین بر، بارگی نه
زی قدس، زی سینا قدم یکبارگی نه
باید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن
باید به مژگان رفت گرد از طور سینین
باید به سینه رفت زینجا تا فلسطین
باید به سر زی مسجدالاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، ترک جان و سردکرد
شیطان ز دریا بسته، راه آسمان نیز
غم نیست، او خسران برد از این و آن نیز
شیطان هزاران فتنه، گرد در کار دارد
غم نیست، یزدان کارشان دشوار دارد
ره توشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را ره توشه بهر راه دارم
ره توشه باید، پای من هموار پو باش
هفتاد وادی پیش روگر هست، گو باش
ره توشه باید، عزم را در کار بندم
دل بر خدا، آنگه به رفتن بار بندم
تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم غافل، خانه بر دشمن نهادیم
وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
دل بر پیام دلکش چاووش بندیم
چابکسواران، رهروان، احرام بستند
دل بر طنین این صلای عام بستند
آهنگ رفتن کن، که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد است
باید خطر کردن، سفر کردن، رسیدن
ننگ است از میان رمیدن، آرمیدن
وادی به وادی، سینه باید سود، بر راه
منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه
گر خاره و خارا و گر دور است منزل
حکم جلودار است، بربندیم محمل
ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
عزم سفر کن، فرصت بوک و مگر نیست
پلاس، +بچه شیعه؛ 4:36: 1/2013/aug
1- طبق تجربه آمریکایی ها در قطعنامه 598 ، تنها راه مجبور کردن ولی
فقیه بر اتخاذ تصمیم مورد نظر ( بخوانید تغییر رفتار و تسلیم ) افزایش و
تصاعد فشار بر محیط درونی و بیرونی کشور است . فشاری که موجب تحریک و
مطالبه افکار عمومی جهت رفع فشار و فعال شدن گروه ها و اشخاصی در داخل نظام
و نزدیک به ولی فقیه در راستای چانه زنی با ولی فقیه جهت براورد کردن
خواست دشمن شود .
2- این تجربه به آمریکایی ها می گوید تا جایی که جا
دارد باید بر فشار ها بیفزایند تا چاشنی مورد نظر فعال شود و ولی فقیه
ناچار شود علی رغم میل باطنی جام زهر مورد نظر را سر بکشد .

3- وقتی روحانی در اولین موضع گیری رسمیش به عنوان رییس جمهور منتخب اولویت خود را جلوگیری از اعمال تحریم جدید اعلام می کند ، سیگنال دریافتی طرف آمریکایی این است که فشارها به مرحله ای رسیده که طرف ایرانی دیگر تحمل افزایش آن را ندارد .
4-
در چنین شرایطی قطعا طرف آمریکایی باید مغز خر خورده باشد تا تحت هر
عنوانی اقدام به کاهش فشارها و تحریم ها بکند . کاهش فشار و مثلا بهبود
اوضاع معیشت و اقتصاد ، خود به خود به معنی کاهش مطالبه افکار عمومی برای
حل مشکلات ( بخوانید سازش و کوتاه آمدن ایران از حقوق و عزتش ) و خالی شدن
دست کارگزاران سازش و مذاکره می باشد . تصویب دور جدید تحریم های ایران از
سوی کنگره آمریکا در همین راستاست .
5- با در نظر گرفتن این گزاره ها ، انتظار بهبود اوضاع اقتصادی خصوصا مسایل ارزی کشود ، انتظاری بیهوده است . اساسا اگر مشکل دلار حل شود دیگر چه نیازی برای مذاکره وجود دارد ؟
6- در چنین شرایطی است که پدرخوانده بزرگ از کلید واژه جدید " اگر بگذارند " رونمایی می کند . اگر بگذارند در شرایطی که هنوز بازی شروع نشده است ، یعنی زمینه سازی برای جمله " نگذاشتند ! "
7- اما چه کسی قرار است نگذارد
؟ در چه موضوعی قرار است دست باز گذاشته شود ؟ سکان اجرایی که در قبضه
است . بازار و سرمایه داران هم که پا به رکابند . مجلس هم اگر پا به رکاب
نباشد ، چوب لای چرخ نیست و نخواهد بود . پس چه کسی است که باید بگذارد ؟!
8-
این یعنی آغاز رسمی فاز تجمیع فشارها بر شخص ولی فقیه . شخصی که نمی گذارد
! فشار برای این که چه چیزی را بگذارد ؟! یا این که چه جامی را سر بکشد ؟
جام به حراج گذاشتن عزت چشم امید همه ی آزادگان و مستضعفان جهان ...
9- کارگزارن مجرب جام زهر ورژن 67 * ، *این بار پس از سال ها کسب تجربه و زخم خوردن از حزب الله ، از ورژن 2013 آن برای ولی فقیه زمان رونمایی می کنند ..
10 - کاملا بی ربط یا کاملا مرتبط ، ظهور نزدیک است . انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا ....
--------
پینوشت :
قضیه
خاکریز را یادتان هست ؟ الان در وضعیتی هستیم که دشمن تا خود خاکریز آقا
سید علی آقا پیش رفته است . قصد ناامید کردن ندارم . یدالله فوق ایدیهم .
هدف این است که بدانید و بدانیم در چه وضعیتی هستیم . اولویت ها را درست
تشخیص دهیم . روزها و ماه های آینده نبرد ، نبرد توانایی اقناع افکار عمومی
( اعم از سفید و خاکستری ) و دفاع از شخص ولی فقیه است . زمینه سازان ظهور
خود را آماده کنند ....
ما و شما: :|
***
خلاصه با هم صحبت می کردیم، متوجه شد بنده با جلیلی بوده ام!
گفت: درست بود دیگه، که می گفتن جلیلی می خواد تماما مثل احمدی نژادبره جلو...
گفتم: جلیلی می خواست حرف آقا رو اجرا کنه، نقاط قوت این دولت را داشته باشه، نقاط ضعفش رو نداشته باشه...
گفت:کاش جلیلی به صراحت اینو می گفت تو همین برنامه ها و اینا.
گفتم: از اینم صریح تر گفت، جدی تر از اینا هم بیانش کرد...
بنده خدا رفت تو فکر. زیر لب با خودش یه چیزایی
می گفت و زیر دندون پشیمونی می جویید، و داد میزد -صورتش رو می گم- که نگرانی برش مستولی شده... (!)
نماز جمعه رو خوندیم قبل از نماز عصر دوباره برگشت، و باز با همون ته لهجه گرم آذریش گفت: سوالمو درست پرسیدم دیگه؟! یعنی اگه می اومد جلیلی نمی خواست عین احمدی نژاد باشه.. منظورم اینه که این جوی که انداختن آخر انتخابات ... پس حالا که روحانی اومده...
جواب منم لبخند بود و همین !
بعد گفت: خوب مثلا همین آقایان، چرا پس باهم ائتلاف نمی کردند.مثلا نمی شد با آقای ولایتی یا آقای قالیباف اینا همه یکی بشن...
گفتم: ائتلاف موقعی معنا داره که نظراتشون یکی باشه... الان فرق آقای ولایتی با روحانی چیست؟
دوباره رفت تو آمپاس، اونم نه آمپاس، آمپاس شدید.
در حالی که فکر می کرد، گفت: خوب آقای روحانی در برابر بیگانه ها... استکبار، اینا یه کم شل بود ولی... (کمی مکث کرد/ تایید کرد حرفمو...
باز رفت تو فکر و گویی تمام جو های علیه جلیلی و جو آمدن هاشمی و نقاط قوت و ضعف احمدی نژاد و کوهی از
مشکلات الان و آیندش جلوش رژه می رفتن...
پ ن: اگر می پرسید چرا پس با قالیباف -که باهم رفیقن- ائتلاف نکرد، بازم می گفتم: فرق روحانی با قالیباف چیه اون وقت؟ (هرچند با جلیلی رفیق است و هردو برای هم احترام قائلن...) ولی نپرسید دیگه!!!!


قسمت هایی از جزوه :
«حضرت رسول پس از تأیید فرمایش حضرت امیر صلواتالله علیهما از او سؤال
کردند: «فَکَیْفَ صَبْرُکَ إِذاً؛ هنگام شهادت صبرت چگونه است؟» یعنی چگونه
از شهادت استقبال میکنی و آیا توان صبر کردن بر آن را داری؟
علی علیهالسلام در پاسخ عرض کرد: «یَا رَسُولَ اللَّهِ لَیْسَ هَذَا مِنْ
مَوَاطِنِ الصَّبْرِ وَ لَکِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَی وَ الشُّکْرِ؛ یا
رسولالله! چنین اتفاقی جای صبر نیست؛ بلکه شایسته بشارت و شکر است.»
«حضرت امیر که میدانستند در برابر این فتنه و انحرافاتی که به عنون علایم
آن در جامعه پیش میآید، وظیفه خاصی دارند، در ادامه از پیامبر سوال
کردند: «یَا رَسُولَ اللَّهِ فَبِأَیِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ
ذَلِکَ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَة»؛ در این زمان
که مردم چندان تابع احکام شرعی نیستند و تدریجاً از دین منحرف میشوند، با
این مردم چگونه برخورد کنم؟ آیا آنها از دین خارج شده و مرتد هستند، و من
باید با ایشان مانند کافر رفتار کنم؟»
«از میان معانی مختلفی که برای فتنه ارایه شده، آنچه مورد توجه اولیای دین
است و آنها نگران آن هستند، فتنه در دین است؛ نه آشوب و کتککاری، و زد و
خورد؛ فتنه در دین است که «أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل»3 است.»
« «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ
تُبْتَدَع؛ آغاز فتنه دو چیز است: پیروی مردم از هوا و هوس؛ بدعتگذاری
در احکام دین»»
«امروز هم گاهی، در گوشه و کنار زمزمههایی در باره پرهیز از امر به معروف و
نهی از منکر شنیده میشود! اینها نمونههایی از آراء و نظرات جدیدی است
که برای تأمین تمایلات نفسانی مطرح میشود؛ تمایلاتی که بعضی از مردم در پی
آنها هستند و به دنبال آنها آرای جدیدی مطرح میشود یا فتوای جدیدی که
مشتری داشته باشد!»
«کسی که به تعبیر قرآن نفس پیغمبر است، با آن مقام علمی، تقوا، فراست و
شجاعت که زبانزد خاص و عام است، پس از 25 سال خوندل خوردن و تحمل همه
مشکلات، مردم با او بیعت کرده و حکومتش را پذیرفتهاند؛ اما در همان ابتدای
کار نزدیکترین خویشانش با او مخالفت میکنند! این چه مصیبت دشواری است؟!»

هم به صورت دفترچه A5 و هم به صورت روزنامه ای A3 گذاشته شده. برای مساجد و پایگاه های بسیج و احیانا مدارس و دانشگاهها!!!!!
بخوانید و به دیگران هم بدهید.


...«کتاب اول»...
دانلود کنید در این شبها بخوانید وصایای حضرت امیر را. اگر دو بار کامل هم
خوانده اید، بار سوم هم بخوانید! خط به خطش درس یک زندگی است....
برای خرید اینترنتی کتاب هم به لینک بروید.
از مقدمه کتاب:
«آن چه پیش روی شماست، سفارشات، توصیهها، موعظهها، رهنمودها،
آموزهها یا رهتوشههای امیرالمؤمنین (علیه السّلام) به امام حسن
مجتبی (علیه السّلام) است. نامهای که حضرت مولا هنگام بازگشت از
جنگ صفین، در یکی از منازل بین راه خطاب به فرزندشان امام حسن
مجتبی نوشتهاند، و طی آن همة آنچه را که یک انسان برای زندگی در
این جهان به آن نیاز دارد، مورد توجه قرار دادهاند. مخاطب این
وصایا و سفارشات مولا،ماییم. همة ما و تک تک ما.
مگر نه این است که پیامبر فرمود: «انا و علیٌ ابوا هذه الامّه.» من و علی پدران این امّتیم.
پس این وصیت نامه، سفارشات یک پدر است به تمامی فرزندانش اعم از
پسر و دختر و کوچک و بزرگـ درتمام طول تاریخ و در همة وسعت گیتی.
آن هم نه یک پدر معمولی و متعارف.
پدری که به راههای آسمان آشناتر است تا مسیرهای زمین، پدری که
هزار کتاب از کتب انبیاء در دستهای اوست،پدری که از ازل ناظر بر
خلقت بشر بوده است و انسان را از خودش بهتر میشناسد، پدری که معلم
همة انبیاء بوده است و مراد و اسوة همه اولیاء، پدری که به دلیل
معصومیت آسمانی، نقص و خلل و خطا و اشتباه در کلام و رفتارش، راه
ندارد.
پدری که اگر دستت را در دستش بگذاری، میتوانی مطمئن باشی که برایت بهشت را با همة وسعت و جاودانگیاش میخرد، و...
تو که تازه گرمای دستش را چشیدهای حاضر نمیشوی که حتی به
اندازة سرکشی به بهشت، دستت را از دستهای گرم و مهربان و
بهشتآفرینش در آوری.
این پدر مهربان و با صفا در راه بازگشت از جنگ صفین، در فرصت و
مجالی کوتاه و گذرا، به جای ستردن عرق از پیشانی و خستگی از تن،
به جای خوردن غذا و نوشیدن آب، به جای مرهم نهادن بر زخمهای
متعدد خویش، نشسته است و این توصیههای آسمانی را برای من و شما
نوشته است.»
...«کتاب دوم»...
از مقدمه کتاب:
«ماهها و میتوان گفت:سالهاست میخواهم قلم بردارم و صفحههایی پیرامون
زندگانی امیر مؤمنان علی(ع)بنگارم.هر بار که خود را آماده میکنم،ندایی از
درونم میشنوم:«آهسته باش !چه گستاخی!میخواهی در این میدان پهناور درآیی و
بضاعت اندک خود را بنمایی؟نمیدانی مهتاب به گز پیمودن است و دریا را با
مشت تهی نمودن.در میا!که عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است.»از خود پوزش
میخواهم و قلم را به یک سو مینهم.دیری نمیگذرد که دیگر بار شوق،عنان
میگسلاند و بیخواست من مرا میراند،که آخر از مورچه و ران ملخ و پیشگاه
سلیمان یادگیر .مگر نمیدانی در آستانه بزرگان از هر کس به اندازه توان او
چشم میدارند؟«خدایا!چه باید کرد؟»سرانجام به خود گفتم درست است که پرداختن
به چنین کار در توان تو نیست،اما به خود منگر که بضاعتت چیست،بنگر که سخن
درباره کیست.او دستگیر ناتوانان است و یاور درماندگان .از لطف خدا و سخن
شاه اولیا مدد خواه!
شاید آن سان که در نهج البلاغه به گفته خود عنایتش بود و در ترجمه یاریت
نمود،لطف از تو دریغ ندارد و موفقت گرداند،تا هدیهای به دوستانش تقدیم کنی
و بکوش تا آنجا که میتوانی از فرمودههای او به پارسی برگردانی و علی از
زبان علی بشناسانی.این بار آماده گشتم و این صفحهها را نوشتم و کتاب را به
شیفتگان علی(ع)تقدیم میکنم.در خواندن آن به نارسائی نوشته من ننگرند،عظمت
مقام علی را در نظر آورند و به هر حال این ضعیف را از دعای خیر فراموش
نکنند.»
...«حرف آخر»...
صیحه ای برآمد: آی که چون بر هر تصویر کلیک کنید، کتابش دانلود بنمایید. والسلام!

یه فایل صوتی بامزه در باره کلمات طولانی انگلیسی! طولانی ترین کلمه انگلیسی یه واژه شیمیاییه که 1913 حرف داره و تقریبا یک دقیقه طول میکشه تا اونو تلفظ کنیم!!!!
در زیر برخی کلمات طولانی که تو نوار صوتی گفته شده رو آوردم! طولانی ترین کلمه فهرست زیر 31 حرف داره!· hippopotomonstrosesquipedalian: pertaining to an extremely long word. استفاده از کلمات طولانی!
- خیر
فرمود: عایا تو به شرکت غوغل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقا خود غوغل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.
شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و ترا ساخته مارا به عفاف
توصیه نموده است که عفاف ضمانت ماندگاریست.. 
